پیاده روی اربعین

ساخت وبلاگ
اگرچه پایِ فراقِ تو پیرتر گشتم مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم شبیه شعله‌یِ شمعی اسیر سوسویمرسیده‌ام سرِ خاکت ولی به زانویمبیا که هر دو بگِرییم جایِ یکدیگر برای روضه‌ی‌مان در عزای یکدیگر من از گلوی تو نالم…تو هم زِ چشم ترم من از جبین تو گِریم…تو هم به زخم سرم من از اصابت آن سنگهای بی احساس و از نگاه یتیمت به نیزه‌یِ عباس بر آن صدایِ ضعیفت بر این نفَس زدنم برای چاکِ لبانت به جای جایِ تنم من از شکستن آن اَبروی جدا از هم تو از جسارتِ آن دستهای نامحرم به زخمِ کاری نیزه که بازی‌ات میداد به نقش‌های کبودی که بر تنم اُفتاد همین بس است بگویم که زخم تسکین است و گوش‌های من از ضربِ دست سنگین است چهل شب است که با کودکان نخوابیدم چهل شب است که از خیزران نخوابیدم چهل شب است نه انگار چهار‌صد سال است… …هنوز پیکرِ تو در میانِ گودال است هنوز گِردِ تنت ازدحام می‌بینم به سمتِ خیمه نگاهِ حرام می‌بینم هر آن چه بود کشیده زِ پیکرت بُردند مرا ببخش که دیر آمدم سرت بُردند مرا ببخش نبودم سرِ تو غارت شد کنارِ مادرم انگشتر تو غارت شد حسن لطفی پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 13:16

چند سال پیش، شاید به علت رفت و آمد زیاد به طبیعت شمال شاید بخاطر اینکه مشامم ، دائما پر و خالی می‌شد از عطر دل انگیز گیاهان و رطوبت هوا، خاطرم رو زنده نگه می‌داشت یا شاید بخاطر تازگی روح خودم در اون سنین؛  خیلی بیشتر ، حس شعر و شاعری داشتم. همه چیز رو شعر می‌دیدم...سوژه ناب ولی بعدها دیگه هم وقتم کم شد ، هم اولویت‌هام عوض شد و هم چیزهای دیگه امروز که صبح زود قبل بیداری نرگس پاشدم بعد خوندن یه وبلاگ عزیز دلم هوای سرودن کرد ولی حس کردم انگار مدت هاااست، که سوژه ای ندارم!  نه نوری، نه گیاهی، نه آسمانی، نه ... آخه شاعر باید یه چیزی رو با یه چیز زمینی ربط بده دیگه تا طبیعتی نباشه ، که طبع آدمی زنده نمیشه :(  حالا که نگاهم، منحصر شده به صفحه گوشی و چهار دیواری آپارتمان، حرف‌های دلم رو به کدوم جلوه ی آفرینش گره بزنم؟!  # چند وقت پیش رفته بودم خونه ی یه دوست خوب اولین بار بود که خونه‌اش رو می‌دیدم ولی مطمئن بودم که باسلیقه است.  انقدر توی فضای خونه گل کاری کرده بود، هر جایی یه گلدون، یه قلمه، یه شیشه رنگی ( از همین دلستر و سس و ...) که با یه قلمه سبز کوچیک و یه رشته کنف به در و دیوار خونه وصل بود.  واقعا خیلی قشنگ بود، حس تازگی و حس زندگی می‌داد.  از همون روز دیگه رفتم تو فکر اینکه تعداد گل و گیاه خونه رو بیشتر کنم، از همین گیاه های آپارتمانی که نه آب زیاد بخواد، نه نور :)  وقتی میگن نگاه کردن به سبزه عبادته، واقعا آدم می‌فهمه دیگه! ببین چقدر حال آدمو خوب می‌کنه پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 13:16

تا همین چند روز پیش با آرامش سر توافقم ایستاده بودم حتی وقتی خاله زنگ زد اصرار کنه که همسر رو راضی کنم باهم بریم، ته دلم نلرزید بهش گفتم آخه مطمئنم دیگه نمیشه برنامه رو تغییر داد گفتم از برنامه اربعین اولی بردن همسر گفتم از اینکه عرفه رفتنم، به جبران اربعینی که نمیرم بوده ولی الان،  که دیگه بار سفر همسر رو دارم می‌بندم و می‌خوام خودم هم از خونه برم... مثل بچه‌ها بهانه گیر شدم... # فقط می‌دونم ، اشتیاقم به زیارت، نباید باعث بداخلاقی‌ام بشه می‌دونم که مسلمون بودنم، به معنی تقیدم به شرعیات، برای ارباب مهمتره ولی... زمزمه ی امروزم شده:  گر دخترکی پیش پدر ناز کند __ گره کرب و بلای همه را باز کند  پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 14:23